تبلیغات
داستان کوتاه کد موزیک
خواستگاری از دختر بیل گیتس

 

پدر به پسر:  دیگروقت ازدواج توست. من دختری را برای ازدواج با تو در نظر گرفته ام.

 پسراوه نه پدر،ازدواج برای من زود است و تازه من باید با دختری که خودم دوستش دارم ازدواج کنم.

 پدراما دختری که من اجازه اش را برایت گرفته ام دختر بیل گیتس – صاحب شرکت میکروسافتاست.

 پسر: اوه، خب راستش خودم هم مدتی بود فکر می کردم دیگر وقت ازدواجم شده باشد.

 

———

 آن گاه پدر از بیل گیتس وقت ملاقات می گیرد.

 پدر: آقای گیتس، من از طرف مرد جوانی برای خواستگاری دختر شما آمده ام.

 گیتس: اما ازدواج برای دختر من بسیار زود است وانگهی او هنوز باید به تحصیلش ادامه دهد.

 پدر: اما این مردجوان مشاور مدیرعامل بانک جهانی است.

 گیتس: اوه، در اینصورت من موافقم، اشکالی ندارد.

 ——-

 سپس پدر به نزد مدیرعامل بانک جهانی می رود.

 پدرمن نزد شماآمده ام تا مرد جوانی را برای شغل مشاور به شما معرفی کنم.

 مدیرعامل بانک جهانی: اما من مشاوران زیادی دارم و دیگر به مشاور جدید نیازی ندارم مخصوصا از نوع جوانش.

 پدر: اما این مردجوان، داماد بیل گیتس است.

 مدیرعامل بانک جهانیاوه، در این صورت من موافقم، اشکالی ندارد

 نتیجه اخلاقی ۱: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم میتوانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی را برگزینید.
نتیجه اخلاقی ۲: می شود با فکر،از هیچ، همه چیز ساخت.





:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : سه شنبه 3 تير 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: